جهانپهلوان تختی |
هفت طلا و نقره المپیک و جهان
غلامرضا تختی پنجم شهریور ١٣٠٩ در محله «خانیآباد تهران» به دنیا آمد و در سال ١٣٣٠ در وزن ششم (٧٩ کیلوگرم) به عضویت تیم ملی درآمد.
او در نخستین دوره مسابقههای کشتی آزاد قهرمانی جهان (هلسینکی، ١٩٥١) با وجود آنکه هنوز ٢١ سال داشت، نایب قهرمان جهان شد.
مسابقات سال ١٩٥١ هلسینکی (فنلاند) برای تختی آغاز راهی بود که در ١٥ سال آینده با کسب دهها پیروزی و فتح سکوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بینالمللی کشتی ادامه یافت.
در کارنامه پرافتخار این کشتیگیر ممتاز ایران و جهان هفت طلا و نقره المپیک و جهان دیده میشود و او سالها پرافتخارترین ورزشکار ایران بود. تختی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن بههمراه علی حبیبی نخستین مدالهای طلای تاریخ ورزش ایران در بازیهای المپیک را کسب کرد و در پایان قرن گذشته در فهرست برترینهای قرن فیلا در جایگاه سیزدهم قرار گرفت.
تختی در المپیک ١٩٥٢ هلسینکی در نخستین حضور خود در المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست در برابر «دیوید جیما کوریدزه» از شوروی صاحب نشان نقره شد. تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ١٣٣٣ (١٩٥٤) در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (٨٧ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود پیروزیهای درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد، با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر «وایکینگ پالم» سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد.
در بازیهای المپیک ملبورن (استرالیا) که در آذر ١٣٣٥ (١٩٥٦) برگزار شد تختی یکبار دیگر در وزن هفتم (٨٧ کیلوگرم) به ميدان رفت و با شکست تمامی حریفان، نخستین نشان طلای خود را به گردن آویخت. جهان پهلوان تختی در اسفند همان سال با غلبه به مرحوم حسین نوری به مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سالهای ١٣٣٦ و ١٣٣٧ نیز این عنوان را تکرار کرد. قهرمان المپیک ملبورن در سال ١٩٥٨ در بازیهای آسیایی توکیو و مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه به ترتیب نشانهای طلا و نقره این رقابتها را به گردن آویخت و در مهر سال ١٣٣٨ (١٩٥٩) در چهارمین دوره مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان که در تهران برگزار شد، با قهرمانیاش سومین مدال جهانی خود را کسب کرد.
این نخستین طلای جهانی تختی بود. در هفدهمین دوره بازیهای المپیک (ایتالیا، ١٩٦٠) تا مکان پنجم ردهبندی سقوط کرد. تختی کاپیتان تیم ملی که در این رقابتها در وزن هفتم به میدان رفته بود، پس از پیروزی در پنج دیدار در مسابقه نهایی با قبول شکست در برابر «عصمت آتلی» از ترکیه به گردن آویز نقره دست یافت.
مسابقههای قهرمانی جهان در یوکوهامای ژاپن میدانی فراموشنشدنی برای کشتی ایران بود. تیم ملی کشتی آزاد کشورمان پس از حضور در هشت دوره مسابقات المپیک و جام جهانی در رقابتهای جهانی ١٩٥٩ ژاپن، پرافتخارترین حضور خود در تاریخ کشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا، یک نشان نقره، یک نشان برنز و یک عنوان پنجمی به مقام قهرمانی کشتی آزاد جهان دست یافت. جهانپهلوان تختی که در این مسابقات در وزن ٨٧کیلوگرم به مصاف حریفان رفته بود، با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت. در فاصله سالهای ١٩٦٢ تا ١٩٦٦، جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان عضو تیم ملی ایران بود.
اما فقط در بازیهای المپیک ١٩٦٤ توکیو شرکت کرد که در این دیدار با بداقبالی از کسب چهارمین نشان المپیک خود بازماند و بهعنوان چهارمی جهان اکتفا کرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه (١٩٦٣) و منچستر (١٩٦٥) از دریافت حتی یک امتیاز در وزن هفتم ناموفق بودند، این امر در کنار عشق وافری که ملت ایران به جهان پهلوان داشتند، موجی از درخواستهای مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در رقابتهای جهانی را برانگیخته بود. پهلوان ٣٦ ساله ایران با وجود نداشتن آمادگی کافی و گذشتن از مرز بازنشستگی شرکت در مسابقههای جهانی ١٩٦٦ (تیر ١٣٤٥) تولیدو را پذیرفت. تختی که بیامید و زیر سایه کارشکنیها به مصاف جوانان جویای نام رفته بود، متاسفانه با بدترین قرعه ممکن نیز مواجه شد، بهطوریکه پس از پیروزی پنج بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان به مصاف «الکساندر مدوید» و «احمد آئیک» (نفرات اول و دوم این دوره از رقابتها) رفت و با قبول شکست در برابر آنها برای همیشه با صحنه کشتی خداحافظی کرد.
او چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد. هنوز چهار ماه از تولد بابک، فرزند تختی، نگذشته بود که در روز ١٧دی ١٣٤٦خبر هولناکی منتشر شد:
مرگ جهان پهلوان.
روزنامه شرق
روزنامه شرق
گفتوگو با محمد بلوري، روزنامهنگاري كه ٥٠ سال پيش چنين روزي در اتاق مرگ تختي حاضر بود
قصه اتاق شماره ٢٣ تمام نشد
صدف فاطمي
٥٠ سال پيش چنين روزي، محمد بلوري به عنوان دبير سرويس حوادث در تحريريه روزنامه كيهان مشغول بود كه خبر ميرسد: «تختي كشته شد.» او خيلي زود خودش را به اتاق شماره ٢٣ در هتل آتلانتيك ميرساند و هر آنچه بر تختي رفته است را از نزديك ميبيند و دفترچه خاطراتش را ميخواند. قصه مرگ تختي از زبان بلوري، حادثهنويس و روزنامهنگار پيشكسوت روايتي است كه در تمام اين سالها بارها جسته و گريخته بيان شده است. اما همچنان بعد از ٥٠ سال، مرگ غلامرضا تختي قصهاي خواندني است كه ناگفتههاي بسيار دارد. با محمد بلوري از راز ماندگاري تختي صحبت كرديم و اينكه آيا ماندگاري اين قصه به دليل شخصيت ناب، مرام و مردانگي تختي است يا مرگ مشكوك اين اسطوره.
چرا قصه مرگ تختي هيچگاه تمام نشد؟ آيا استعاره اسطورهها نميميرند برچسب ماندگاري تختي است يا مرگ مشكوكش؟
وقتي گاليله به خاطر بيان نظريه گردش زمين به دور خورشيد در دادگاه تفتيش ميشد، تمام شاگردانش بيرون صف كشيده بودند و ميگفتند، استاد ما هرگز واقعيت را انكار نميكند. لحظهاي كه كليسا ناقوسش را به نشان شكست گاليله به صدا درآورد، شاگردان گاليله زمزمه كردند: «بدبخت مردمي كه قهرمانشان مرده باشد.» همه اينها از آنجايي ميآيد كه طرفداران گاليله هيچگاه دوست نداشتند باور كنند قهرمانشان محكوم ميشود و ميخواستند او هميشه در همان ابهت قهرماني باقي بماند. در مورد غلامرضا تختي هم قصه همين است؛ مردم نميخواهند باور كنند او ديگر نيست و با مرگي مشكوك از دنيا رفته است. تختي شخصيتي اسطورهاي داشت. مظهر فتوت و مردانگي بود. در اوج فقر مالي آنقدر عزت نفس داشت كه هيچ كمكي از هواداران خود قبول نميكرد. مردم در خيابان سوييچ ماشين خود را به او ميدادند و او پس ميزد و در يك جمله جوانمردي بود كه آن روزها همه به او اقتدا ميكردند. بماند كه در نهايت به خاطر مجموعهاي از اتفاقات و شرايط پيش آمده به بنبست رسيد اما مردم هنوز هم نميخواهند بپذيرند قهرمانشان نشانهاي از ضعف داشته و او را از دست دادهاند. اين باور از همان روزها وجود داشته و تا امروز هم همانطور باقي مانده است.
قهرمانها خواه ناخواه نوعي مسووليت اجتماعي در قبال هواداران خود دارند، ناخواسته به الگويي در ذهن دوستداران خود تبديل ميشوند و تاثير زيادي در زندگي طرفداران خود دارند. غلامرضا تختي چقدر از مسووليت اجتماعي خود سربلند بيرون آمد؟
واقعيت اين است كه وقتي شخصيتي در ذهن مردم به قهرمان و اسطوره تبديل ميشود و مردم خودشان را با او دمساز ميكنند و الگو قرارش ميدهند، ديگر هيچ خطايي را از سمت قهرمان خود نميپذيرند و نميخواهند باور كنند قهرمانشان اشتباه هم ميكند. يكي از مهمترين دلايلي كه هيچكس مرگ مشكوك تختي را هنوز هم باور نميكند، همين است؛ اينكه تختي نسلي را تربيت كرده بود كه جز خوبي، چيز ديگري از قهرمان خود انتظار نداشت. تختي براي نسل آن دوران مظهر جوانمردي و فتوت بود و همه خصايص عالي انساني را يكجا با هم داشت. نسل آن دوران در مكتب چنين قهرماني رشد كرد و هيچگاه نخواست باور كند كه قصه غلامرضا تختي چيزي غير از اين بوده است.
پنجاه سال گذشته و شما هم مراسم تشييع جنازه تختي را ديدهايد و هم مراسمهاي ديگر از چهرههاي مختلف و محبوب مردم. اگر بخواهيم آن مراسم ٥٠ سال پيش را با روايتهاي امروزي، مثلا مراسم مرتضي پاشايي يا عباس كيارستمي و... كه اين سالها از دست رفتند و خبرساز شدند مقايسه كنيم، چه شباهت و تفاوتهايي دارد؟
اينها عاطفه مردم را نشان ميدهد و به دلبستگيها، احساسات مردم و پيوندهايي كه هر نسل در زمانهاي مختلف به نوعي با هر كدام از اين شخصيتها برقرار كرده، برميگردد. مثلا نسلي از جوانان ما با آن خواننده جوان دمساز ميشدند و سرگشتگيهاي خودشان را با آهنگها و ترانههاي او تسكين ميدادند، فيلمها و ساختههاي كيارستمي با باورهاي مردم زيادي نزديك بود و از جنبه هنري خيليها را اغنا ميكرد و در نهايت در سالهاي دورتر همه، روياي تختي شدن در سر ميپروراندند و او را الگوي خودشان ميدانستند. واقعيت اين است كه هر نسل و هر مردمي از جنبههاي مختلف خودشان را به قهرماناني كه دوست دارند وصل ميكنند و اين ارتباط نوعي دلبستگي ايجاد ميكند. بنابراين وقتي مردم قهرمانهاي خود را از دست ميدهند، به نوعي احساس خسران ميكنند و اين واكنشها در واقع نشانههاي همان خسران و در پاسخ به جاي خالي قهرمانهاي آنهاست.
روزنامه اعتماد